سال جدید

وقتی میل خاصی به خرید کردن نداری تخفیف یکی از آیتم هایی هست که تو رو وحشتناک ترغیب به خرید ناگهانی میکنه، فروشگاه های زنجیره ای آف های عجیب غریبی این آخر سالی راه انداختند، با توجه به این گرونی های مزخرف اخیر و ترس از افزایش قیمت ها در سال جدید همه ی پول هایی که برای خرید کفش کنار گذاشته بودم یهو تبدیل شد به یه عالمه خرت و پرت که عمدتا از کالاهای سوپرمارکتی و خوراکی بود. یه مدت هست عجیب به انرژی زا و چیپس معتاد شدم. این قدر معتاد که روزهام بدون چیپس و انرژی زا نمیگذره، طی همین آف ها کلی چیپس خریدم که یهویی همه هم تموم شدن به خودم اومدم دیدم روزی چندتا چیپس خوردم و راه به راه انرژی زا که عادت های مخربی هستند. تصمیم دارم تو سال جدید برگردم به زندگی عادی و به خاطر سلامتی هم شده لب به چیپس و انرژی زا نزنم و با میوه ها آشتی کنم زندگی سالمی در پیش بگیرم. بیشتر آشپزی کنم و غذای بیرون نخورم. به جای شیرینی و کیک از خرما استفاده کنم. تازگیا متوجه شدم خرما یه انرژی زای طبیعی هست و واقعا حال آدمو بهتر میکنه یه زمانی هر روز به جای صبحونه هفت تا خرما میخوردم و روزای خوبی بودند. تصمیم گرفتم تو هزینه هام صرفه جویی کنم و اقتصاد مقاومتی پیشه کنم. راستی دلفین به اقتصاد مقاومتی میگه اقتصاد مقاربتی، اینم لازمه بگم یه هفته است ازش هیچ خبری ندارم نم نم داره دلم تنگ میشه قصد تبریک گفتن بهش من باب چهارشنبه سوری، روز مرد و عید نوروز هم ندارم. تی ای هم جریانات داشت یه پست مفصل می طلبه که بعدا سر فرصت جریانات تعریف میکنم چند روزه هیچ خبری ازش نیست آمار دقیق روزشو ندارم بس که مهم نیست و اصلا هم ککم نمیگزه که نیست هیچ بلکه خیلی هم خوشحالم که نیست. آه ولی دلفین داره دلتنگیم جون دار میشه و تحمل روزها سخت میشه اما باید تحمل کنم. هیچی دیگه باید صرفه جویی کنیم پول مول جمع کنیم بریم تو بورس سرمایه گذاری کنیم. بلکه فرجی بشه معجزه ای دربیاد و کمتر بدبخت شیم و له شیم زیر این چرخ دنده های اقتصاد مریض و بیماری که رو به موت افتاده دیگه و باید اشهدش رو خوند. راستی امروز گزارشگر رادیو میگفت تخفیف های فروشگاه های زنجیره ای پشت پرده اش اینه اجناس و گرون تر میزنند واسشون از کارخونه و آف هاشون یه طوریه که جنس تو سوپر های سر کوچه از همون نوع ارزون تره یه کم تامل برانگیز بود ولی فکر نکنم اینطوری باشه که با هماهنگی کارخانه تعمدا قیمت بالا ببرند الکی که بعد آف بزنند. فکر کنم واقعیت اینه که گردش کالای فروشگاه های زنجیره ای و یه جایی مثل دیجی کالا خیلی بالاست. پس جنس هاشون عمدتا تاریخ تولیدش جدیدتر هست نسبت به جنس مغازه ها، یه کم مقایسه کردم مثلا چیپس همه جا یه قیمته یا شامپو فیروز من یه بار از داروخونه گرفتم تاریخش واسه یه سال پیش بود خوب قیمتش ارزون تر بود تا شهروند که تاریخ تولیدش مثلا واسه یه ماه قبل بود. به نظرم داستانش گردش کالای زیاد یا به عبارت عامیانه تر فروش بیشتر و پر و خالی شدن قفسه های کالا به دفعات بیشتر هست. خیلی سعی کردم اقلامی که خریدم رو مقایسه کنم قیمت هاشون جاهای مختلف ولی مثلا من اخیرا شامپو ایوروشه از نمایندگیش تو گیشا هفتاد خریدم همون تو شهروند هفتاد و دو بود و تو دیجی کالا شصت و سه بود. جدیدا دیجی کالا باز آف گذاشته پنجاه و خرده ای هست همون خرده اش دقیق یادم نیست. ولی جدا این آف های دم عید رو دریابید، چند ماه از سال جدید که بگذره بیاد رو قیمت ها واقعا به نعمت بودن این آف های دم عیدی که ازش استفاده کردید پی میبرید. قراره حقوق کارگرا سال جدید زیاد بشه معنیش اینه که رو قیمت تمام شده ی کالا میاد این افزایش حقوق، کارخونه دار که از جیب نمیده پس سال سختی در پیشه و باید مثل مورچه ها باشیم. والا دو روز دیگه به خودمون میگیم جیک جیک مستونت بود فکر زمستونت بود. کفشم دم عید گرون میدن همونو بعد عید بخری مغازه دار کلی بهت تخفیف میده چون هیچکی ازش نمیخره خیلی چشم به راه مشتری هست تا الان که همه میخرند و اونا حاضر به آف نیستند. یکی دیگه از تصمیماتم واسه سال جدید کمتر خوابیدن هست و فعالیت بیشتر دیگه باید نم نم از خواب زمستانی بیدار شم. چه قدر که من بهمن و اسفند رو به بطالت و عمدتا به خواب گذروندم. دیگه نمیدونم سال جدید جز کمتر خرج کردن و بیشتر سرمایه گذاری کردن و کمتر خوابیدن و بیشتر فعالیت کردن چه غلطی میخوام بکنم. آها یادم اومد میخوام یه تلاشی کنم اساسی برم سر کار و دیگه یه تحولاتی تو زندگی عاطفیم ایجاد کنم. یه مدت از دلفین فاصله میگیرم ببینم واکنشش چیه اگه تلاش مثبتی برای بودنم کرد میخوام دیگه اذیتش نکنم و بودنشو قدر بدونم کمتر غر بزنم کمتر گیر بدم مهربون تر باشم. اگرم رفت به سلامت هیچ تلاشی برای بودنش نمیکنم. شاید آینده ی ما بدون هم بهتر باشد. دیگه چهارشنبه سوریتون پر از هیجان، عیدتون هم پر از شادی و یه عالمه اتفاق های خوب تو کوله بار بهاریتون، همین طوری خوشی از سر و کولتون بالا بره و نود و هشت سال امید و رسیدن به آرزوهای خوشگلتون و یه عالمه خوشحالی عمیق باشه، چرخ دنده های تورم هم از کار بیفته البته چشمم آب نمیخوره دلار بره بالا چون از روزی که این یارو اومد تو بانک مرکزی رئیس شد یه چیزی ته دلم روشن بود که این همتی بازار رو به سمت تعادل میبره و سر و سامان میده، هر چند همه راهکاراشون کوتاه مدته ولی تا الانش تا حدودی موفق بوده و خودش هم میگه سال جدید هم روال همین طوریه، فقط یه کم نماینده های مجلس خطرناک هستند اینا دهنشون همین طوری بی فکر باز میشه و کل جامعه تاوان تصمیماتشون میده. والا آمار اونایی که پولشون تو ثامن سوخت شد هزارتا هم نبود مقصرم خودشون بودن طمع کردن ولی تاوانش کل جامعه داد چون اونا پول چاپ کردند برای که سیستم بانکی زیر سوال نره ولی تاوانش رو در قالب حجم نقدینگی و تورم کل جامعه میده. حالا هم عملا درآمد دولت کم شده چون فروش نفت کمتره بعد هی میگن علاوه بر درصدی حقوق باید چهارصد پانصد هم بالاتر بره خوب واسه این حقوق ها الکی پول چاپ کنند باز داستان همون میشه. این تنظیم بازارشم که فقط هدر رفت منابع هست. راستی یه مدت ملت پراید نخریدن چیزی حدود یه ماه شد چهل و دو میلیون شما ادامه بدی نخری دست نامرئی بازار خودش تنظیم بازاره حالا مگه دولت سرجاش میشینه دخالت نکنه بازار راه خودش بره والا باید عرضه و تقاضا به یه تعادلی برسه این طوری هیچ چیزی اون قدر کشش نداره بخواد گرون شه کاش دولت بی خیال تنظیم بشه. دیروز تو شهروند یه خانمه گفت خانم واسم گوشت میخری منم شاکی با لحن عصبانی تحکم آمیز خانم من دانشجو هستم. گفت میدونم این کارت ملی خواهرمه اینم پول فقط تو این گوشت رو واسه من بزن بیرون فروشگاه بهم تحویل بده ما هم قبول کردیم ناچاری بعدم ما رو گذاشت به پای وسایلش و دوباره با کارت ملی شوهرش یه بسته گوشت دیگه گرفت چهار تا گرفته بود و بازم نشست خدا میدونه تا ظهر چند تا کارت ملی دیگه جور کرد. تو این مملکت هر کی در حد خودش تا جایی که زورش میرسه به اختلاس علاقه نشون میده.جدیدا صف سیب و پرتقالم اضافه شده، هردم از این باغ بری میرسد. 

تولد دلفین

فردا تولد دلفین هست و من اصلا دلم نمیخواست بهش تبریک بگم، راستش اولش فکر کردم خوب این قدر تولدش رو خوب تبریک میگم و میترکونم که خجالت بکشه و چند روزم سر اینکه چه خلاقیت هایی به خرج بدم کلی فکر کردم و سرچ کردم با خودم گفتم شاید آخرین تولدی باشه که تبریک میگی ولی بازم دلم رضا نبود. راستش اون تولد منو تبریک نگفت و من بیست و چهار ساعت روز تولدمو همش منتظر بودم یه پیامی ازش برسه که نرسید منم بی خیال شدم که فردا عصرش پیام داد که فکر نکنی تولدتو یادم رفته مریض بودم بیمارستان بودم و این حرف ها منم خیلی سرد تشکر کردم گفت کادو واست پست کنم منم گفتم نمیخوام. راستش اگه تبریک نگفته بود حالم بهتر بود ولی از تبریکش از پیشنهاد کادوش از همه ی رفتاراش چندشم میشد. روز ولنتاین من هیچ پیامی ندادم اونم نداد فقط ساعت های ده شب این ها بود اومد یه دعوا سر یه چیز بیخود راه انداخت و چهارتا تیکه بارم کرد و رفت. اصلا به رو خودش نیاورد که عصبیه که چرا من ولنتاین رو تبریک نگفتم منم به رو خودم نیاوردم که ولنتاین هست. روز زن هم که تبریک نگفت هر چند اون روز قهر بودیم ولی یه پروفایل واسه مامانش گذاشت که تا ده روز پروفایل بود فقط هم هدفش حرص دادن من بود تو این همه سالی که باهاشم میشناسمش همیشه واسه مامان باباش کادو میخره اونم کادوی گرون و خوب ولی هیچ وقت تو فضای مجازی جارو جنجال واسه تبریک راه نمیندازه، پس هدفش فقط اذیت کردن من بود. امروزم که باز هشت مارس هست روز جهانی زن هست تبریک نگفت. خلاصه اصلا دلم نمیخواد فردا بهش تبریک بگم فلذا یه چند تا گیف مسخره واسش فرستادم و الکی پیشاپیش تبریک گفتم و بهونه آوردم گوشیمو میخوام بدم تعمیر فقط به این دلیل که فردا که روز تولدشه تبریک نگم. فکر کنم از این به بعد نه جواب پیام هاشو بدم نه تلفن هاش رو و نه حتی تلگرام رو سین کنم. نمیخوام ازش خداحافظی کنم رسما ولی از طرفی هم نمیخوام هیچ وقت دیگه تو زندگیم آدم پررنگی باشه، تا یه هفته پیش فکر میکردم مشکل از من بوده ولی میبینم واقعا من مقصر نیستم و خودش هم همیشه با من بدرفتاری کرده این جور آدمی رو باید بدون خداحافظی بدون هیچ حرفی رها کرد و رفت. 

ماجرای امروز

امروز بعد کلاس بچه ها تو محوطه بودند و یک سری استند خیریه تو دانشکده هست این روزها که هدفشون فروش یه سری محصولات دست ساز به نفع خیریه است. یکی از بچه های کلاسمون رو دیدم با چند تا کتاب و یه سری تبلیغات مسابقه کتابخوانی که اونجا فعالیت می کرد. کتاب راجع به یه شهید بود و با تخفیف خیلی خوبی عرضه میشد و قرار بود بعد از عید از مطالب کتاب امتحان گرفته بشه و به نفرات برتر جوایزی داده بشه و منم اونجا ایستادم کمی راجع به کتاب بحث شد و آخرش هم نخریدم. بعد یکی از بچه های کلاسمون اومد راجع به کار جدیدش صحبت کرد مثل اینکه یه کسب و کار خلاقانه با ایده ی خودش راجع به بیمه راه اندازی کرده و از پروسه استخدام شدن یه سری از بچه های دانشکده گفت. صحبت هامون گل انداخت یهویی و یکی دیگه از بچه ها اومد لواشک تعارف کرد منم رد کردم گفت دخترا که خیلی لواشک دوست دارند منم گفتم از کجا میدونی؟ ولی جدا راست میگی دوست دارم منم راستش الان حسش نیست. میخواستم راجع به بورس ازش بپرسم که گفت فعلا باید بره جایی یهویی پسره گفت خوب از خودم میپرسیدی من بهت میگفتم. همین طوری قرار شد با هم بریم بیرون از دانشکده که قبلش رفت از این غرفه ها ساندویج گرفت منم رفتم آب خوردم. تو مسیر کمی راجع به بازار حرف زدیم این ها تا یه جایی که پرسید شما کجا میری منم گفتم یه جا کار دارم اینجا باید پیاده برم بعدش اون سختش بود تاکسی گرفت تعارف هم کرد و گفت من حساب میکنم. فقط تشکر کردم و گفتم کار دارم و ازش جدا شدم. یهو چند ساعت بعد تلگرامم رو چک کردم دیدم پیام داده من برات فلافل خریده بودم یادم رفت بهت بدم. منم ازش تشکر کردم و گفتم انتظارشو نداشتم. قبل از اینکه از دانشکده هم بریم بیرون یکی از بچه ها باهاش کار داشت ازش معذرت خواهی کرد و با من اومد بیرون یه کم مشکوک طور بود رفتارش آیا یه همکلاسی که چند ترم هیچی بینتون نبوده ممکنه یهویی حسش به تو یه چیز عجیب باشه که خودتم حس کنی رفتارش مشکوک هست. واقعا نمیدونم چه خبر هست. راستی یه کم خیابون گردی کردم تو مسیر کارگزاری که رفتم سوال بپرسم و موقع برگشت تو میرداماد یه بلوز مشکی بافت که تو آف بود رو با قیمت خیلی خوبی نسبت به قیمت اصلیش خریدم. خیلی حس خوبی از این خریدم داشتم با اینکه خوب میدونم مناسب فصل خرید نکردم ولی دوستش دارم. توی مترو هم یه خانمی بود جوراب میفروخت ازش سه تا خریدم اولش گفت دوازده بهش گفتم ده بود اینا اگه ده میدی میبرم گفت باشه ولی بعدش موقع پول گرفتن دوازه حساب کرد. راستش خیلی حوصله نداشتم سر دو تومن معامله رو فسخ کنم فقط بهش گفتم کلک زدی ناله کرد که داره گرون میشه سال جدید همین پانزده تومن هست. ایستگاه بعدی از یه خانمی قیمت گرفتم فهمیدم ده هست خوب سرم کلاه رفت. دیگه کاریش نمیشه کرد. تو مترو با یه خانم حرف میزدم میگفت اینا رو من صحبت هاشون شنیدم حداقل ماهی سه تومن در میارند یکیشون میگفت ماهی یک و نیم اجاره میده. منم بهش گفتم والا این جوراب ها سال پیش سه تا پنج تومن بوده یهو ده تومن شد الانم که طرف میگه پانزده تومن والا سودش خیلی خوبه اینام یه کم دست زیاد شده قیمت رفته بالا شاید مثل قبل نفروشند ولی میفروشند هیچی این قدر حرف زدیم از دستم در رفت دو تا ایستگاه بعد فهمیدم کلی پایین اومدم و چرا دو  ایستگاه قبل پیاده نشدم. هیچی مسیرم طولانی تر شد کلی هم منتظر شدم تا قطار برسه و بعدش که رسیدم ولی عصر واقعا خیابون ها بوی عید داشت. همه در تب و تاب خرید و هیجان دست فروش ها و مردم و موزیک و شلوغی حال و هوای آدمو عوض میکرد. حیف زیاد وقت نداشتم تو خیابون پرسه بزنم خیلی خسته بودم و واقعا گرسنه هم بودم هر چند دلم میخواست ولی واقعا حسش نبود. 

بازار بورس

تو بازار بورس عموما برای هر سهم یه نمودار قیمتی بر اساس بازه زمانی هست که تحلیل گران طبق اون افزایش و کاهش قیمت رو درآینده پیش بینی می کنند و این تحلیل ها خودش یک مبنایی هست برای خرید و فروش سهام و خوب به طبع یه سری پیش بینی ها هم میشه که در آینده چه قدر سود خواهید کرد. این ترم درسی داریم که همچین دانشی رو تهش باید به ما بده و از ما خواسته شده خیلی جدی یه مبلغی بذاریم و تو بورس معامله کنیم تا این روندها رو به خوبی یاد بگیریم. خیلی هم شیک استاد در جواب اینکه چه قدر بذاریم گفت یه مبلغی بذارین که اگه الان جلوتون آتیش بزنن عین خیالتون نباشه. یعنی علنا گفت همشو از دست میدی گفت برای خودش این مبلغ دو میلیون تومن هست حالا لازم هست بگم خودش میلیاردر هست. سر کلاس گفت از پانزده سال پیش که کار میکرده تا الان باعث شده میلیاردر شه و حتی داشت راجع به استعلام اینا برامون توضیح میداد گفت یه سهم هایی خریده بوده که اصلا یادش نبوده تو این سال ها که همچین دارایی هایی داشته بس که ناچیز بودند و الان متوجه شده همون ها هشتاد میلیون قیمت دارند. بعد گفت تو این مملکت امروز میخ هم بخرید برد کردید چون فردا قطعا گرون شده با این اقتصادی که ما داریم. بنابراین خیلی هم نگران نباشید هر چی بخرین سود میکنید حتی تو همین بورس هم دیگه مثل سابق نیست و راحت میتونید سود کنید. خلاصه که ما مجبوریم بریم سهام بورس خرید و فروش کنیم بلکه اولا نمره ی درسیمون خوب بشه و ثانیا دیگه واقعا خیلی زشته فردا میخوای بری تو بازار کار کنی بعد هیچی از بازار ندونی. یه کم وحشتناک هست من قبلش تصور میکردم درسم تموم شه دیگه کار خوب با درآمد خوب دارم ولی زهی خیال باطل رفتم کارگزاری کد بگیرم پشت کانتر پسری بود که رشته ی منو و دقیقا دانشگاه منو خونده بود حتی راجع به استادها کلی با هم حرف زدیم. گفتم واقعا جای خوبی کار میکنی من خیلی دلم میخواست اینجا کار کنم و اونم گفت اینجا سیاستشون اینه خانم استخدام نمی کنند که منم گفتم بله در جریان هستم. بعد بهش گفتم تو باید الان تحلیل کنی اینا چرا اینجا پشت پیشخوان که گفت باید فعلا خاک بخوریم و پله پله رشد کنیم. راستش یه کم سرخورده شدم از طرفی نمیدونستم حالا قراره برم تو بورس معامله کنم چی بخرم که ضرر نکنم و پولم سوخت نشه از طرفی چه طوری بفهمم بازار تو چه وضعیتی هست اینا که دیگه از صبح همش تو سایت ها در حال گشت و گذار و غصه خوردن بودم. حالم  بدتر هم شد،  تو همون حوالی که فهمیدم پسرخالم که یه سال از من کوچیکتره و دیپلم ردی هست سانتافه خریده کارش چیه مغازه داره و تو پخش عمده اینام هست. خلاصه هی تشر زدم به خودم بدبخت درس خوندی یارو سهام خریده چند سال وضعش از این رو به اون رو شده تو هم بشین یاد بگیر سود کن دیگه خیلی جدی تو سایت ها گشت میزدم بعد یهو گفتم تو چند ترم رفتی دانشگاه خیر سرت مثل کسی که هیچی نمیدونه عین بز سایت ها رو نگاه میکنی. چی بهتون یاد دادند آخه یهو گفتم قدم اول برای سرمایه گذاری انتخاب صنعت هست و تحلیل شرایط اقتصاد کلان با این وضع دلار باید دنبال شرکت صادراتی باشم که سود کنم خوب چه صنعتی بازدهی ها چک کنم بازه های زمانی مختلف چک کردم رسیدم به صنعت قند و شکر و یهو یه خبرم دیدم که وزیر بهداشت گفته بود باید یارانه قند و شکر رو به گوشت و لبنیات بدیم. خوب دیگه حالا از فردا روغن و شکر گرون میشه به این امید که لبنیات و گوشت ثابت بمونه مثلا پس باید دنبال خرید این ها باشی برو شرکت هاش دربیار ببین کدوم تو صنعت قوی تر هست کدوم ضعیف تره ارزش گذاریش در بیار نسبت های مالی دربیار خوب بالاخره تهش دو سه تا شرکت خوب درمیاد که تو سهمش بخری چرا این قدر ناامید به قضیه نگاه میکنی؟ وقتی دو سه تا شرکت خوب پیدا کردی حالا باید نمودارها چک کنی که کی بخری همون تا فهمیدی خوبه نباید بری بخری. مثلا همین هفته سکه رسید پنج تومن اینا ما سر کلاس بودیم استاد گفت امروز من باشم نمیخرم وقتی این قدر به سرعت میره بالا عموما بعد چند روز یه خرده میاد پایین که خوب امروز واقعا نسبت به چند روز گذشته پایین اومده و گفت که مدام اخبار رو چک میکنه باید روانشناسی بدونی باید سیاست بدونی تا بتونی واقعا تحلیل کنی کی بخری. البته من خودم میخواستم یه ربع بخرم از اول مهر هر روز چک میکردم و گذاشتم موقعی خریدم که تو آذر پایین اومد تو اون قیمتی که من خریدم بعدش ده تومن پایین اومد و بعدش دیگه خیلی رفت بالا اون روز حساب کردم تو هفتاد روز هفتاد درصد سود کرده بودم خوب من فقط یه دونه خریدم و پول بیشتری نداشتم. اما خوب تو آبان هم بود روزی از فردوسی رد شدم که قیمت یهو خیلی بالا رفت و اون روز خودمو نگه داشتم وسوسه نشم بخرم و نخریدمم اگه خریده بودم تو بازه زمانی طولانی تری سود خیلی کمتری عایدم میشد شاید تو چهار ماه دوازده درصد سود میکردم. ولی الان تو دو ماه و ده روز یهو هفتاد درصد سود کردم. امیدوارم بتونم تو بورس هم همین قدر دقیق بازار رو رصد کنم و سود بگیرم اساسی و نباید هم هر چی تصمیم دارم بخرم برم به بچه ها و استادهامون بگم واقعا باید از تجربه سال پیش درس بگیرم. پارسال من روی ارز کار میکردم استارتش سر کلاس یکی از استادها خورد تو فروردین تا اردیبهشت هر چی تابلو نگاه میکردی همه ارزها میرفت بالا جز یکی اونم افغانی بود من رفتم به استادمون گفتم اگه یکی تو بازار آزاد ایران افغانی بخره بعد بره با همین پول تو افغانستان دلار و طلا بخره ارزون تر می افته واسش و کلی هم عدد و رقم و اطلاعات واسش بردم که بگم رو هوا حرف نزدم یک ماه نشد افغانی چنان قیمتش رفت بالا که تو سایت رسما میزد قیمت طلا تو افغانستان با ایران تفاوتش چطوریه یعنی قشنگ معلوم بود این ها با سرمایه کلان بازار رو جابه جا کردند بعدها به خودم میگفتم خنگ خدا میرفتی حداقل قبل اینکه بهش بگی افغانی میخریدی الان تو بازار میفروختی حتما که نباید غصه میخوردی چطور برم افغانستان حتی اون روزا به این فکر میکردم بایه افغانی دوست بشم. فکر کن الانم برم بگم من با این روش ها رسیدم که برم تو کار شرکت های قند  شکر چنان میخرند و بازار جابه جا میشه که تا من بیام بخرم دیگه یه درصدم تو یه سال سود نکنم. فلذا اصل اول زبان در کام گرفتن است و اینکه اطلاعات ندیم به کسی از طرفی اطلاعات هم از بقیه بگیریم بفهمیمم هوش مالیشون در چه حده مثلا راه به راه بری ازشون بپرسی این ماه چی خریدی چند سود کردی؟ 

سردرگمی عجیب

یکی از دانشجوهای دکترا بعضی روزها میاد کلاسمون و در حضور استاد بهمون نرم افزار درس میده، خیلی آدم باحال و متفاوتی به نظر میاد. برای کارهای کلاسی و ارسال فایل ها یه گروه تو تلگرام راه انداختیم. بین من و اون یه سری پیام ها تو پی وی رد و بدل شد. باورم نمیشد خیلی پیام ها در عرض چند ساعت بینمون رد و بدل شد و همه ی این ها باعث شد یه صمیمیت زود هنگام نپخته بینمون پیش بیاد مثل یه تب داغی که زود فروکش میکنه و عرق سرد میشینه جاش و همه چی تموم میشه یهویی، الان حس من این طوریه نمیدونم حس اون چطوریه. دیروز بعد کلاس رفتم کارگزاری که کد بگیرم اونجا خیلی معطل شدم تا استعلام سجام بیاد هر چند یه بارم تایید نکرد و من زمان بیشتری معطل موندم حس میکردم اون آقا تو گروه اد نشدن بس که سرعت مزخرف نت کم بود بهش پیام دادم و لینک گروه رو فرستادم. اما مثل این که اد شده بود ازم پرسید کلاس چطور بود؟ منم صادقانه ازش تعریف کردم اما همین ها باعث بحث های طولانی بینمون شد طوری که چیزی که میخواست تو گروه  بفرسته اول با من چک میکرد. قرار شد من شنبه لپ تاپمو ببرم دانشکده و واسم نرم افزار نصب کنه و کمی بعد بحث به موسیقی کشیده شد و برای هم چند آهنگ فرستادیم. همه ی این ها باعث شد یهو اون قدر صمیمی بشیم که همدیگه رو با اسم مستعار صدا کنیم. بعد به خودم اومدم دیدم من یه ترم با این بشر کلاس دارم چرا این کار رو کردم اگه یه کم جا بزنم و رابطه خراب بشه تکلیف نمره ام چی میشه. از طرفی هنوز تکلیف رابطه ی قبلی مشخص نیست واقعا نمیدونم دلفین برمیگرده یا نه، ما خیلی کات کردیم و بعد برگشتیم به هم از طرفی هیچ کس واسه من اون نمیشه حتی دیروز عصبانی شدم از دستش پروفایل گذاشته بود واسه مامانش فرشته ی زمینی تو این همه سال که میشناختمش همچین کاری نکرده بود. من منتظر بودم حداقل یه پیامی بهم بده اما خوب خودمم خراب کردم من دو روز قبلش روز مهندس رو بهش تبریک گفتم ولی اون بهم محل نداد طبیعی بود پیش بینی اینکه پیام نخواهد داد. از طرفی عموما وقتی دختر پسرها از پارتنرشون یه جورایی ضدحال میخورن و ناامید میشن سعی میکنند نشون بدن که فقط مادرم یا پدرم هست که ارزش داره و گوربابای مردها و زن های دیگه، نمیدونم حس عصبانیتش از من چه قدر شدت داره و کی فروکش خواهد کرد از طرفی بلاک نشدم و این یعنی چی؟  شاید من خیلی واسش مهم نیستم و یه جورایی تقریبا دلسرد و کاملا ناامید شدم ظرف این چند روز و فکر میکنم جدی جدی باید فراموشش کنم. از طرفی واقعا قصد رابطه جدید نداشتم و همه ی چت های دیروز یهویی پیش اومد و حتی نمیدونم بعدش چی میشه یه کمی سردرگم هستم.